بیو تروریسم

ساخت وبلاگ
خانمم یه رفتار بسیار با عظمتی از یه خانم دیده بود... متحیر شده بود میگفت چطور میتونه این کار رو انجام بده!!!! خیلی سخته!!! گفتم: تو میتونی جای اون باشی؟... گفت : نه... حتی یه لحظه... گفتم: به نظرت روز قیامت اون جایگاه رفیع تری داره یا ماها که نمی تونیم عظمت اون رو داشته باشیم؟ گفت: معلومه که اون خانم مقرب تر هست... گفتم: اون خانم بالاتره یا پیامبر؟ گفت: پیامبر... گفتم: شخصی در یه زمانی کمکی به پیامبر کرده بود... بعد سالها که پیامبر به قدرت رسیده بود اومد پیش پیامبر و گفت : باید برای من جبران کنی... من اون موقع کمکت کردم پیامبر گفت هر چی بخوای بهت میدم... اون مرد فکری کرد و گفت: میخوام روز قیامت در سطح تو و همنشین شما باشم... میدونی پیامبر چی گفت؟!!!...  گفت: نه گفتم: پیامبری که دردانه ی خلقته... حالا اون عرب بیابون نشین ازش خواست در قیامت همنشین تو باشم... خیلی تقاضای بالایی هست... گفت: پیامبر چی گفت؟ گفتم: بهش گفت: باشه... فقط باید کمکم کنی... خانمم گفت : چه کمکی؟ گفتم: الان یادم نیست... میخواستم بگم همنشینی با قطب عالم امکان هم شدنیه اون خانم که سهله... فقط باید کمی همت کرد... بحثم ا بیو تروریسم...ادامه مطلب
ما را در سایت بیو تروریسم دنبال می کنید

برچسب : فقط خدا میتونه کمکم کنه,خدایا فقط کمکم کن,خدایا فقط خودت کمکم کن, نویسنده : heyranieman40 بازدید : 26 تاريخ : يکشنبه 5 دی 1395 ساعت: 2:35

زرگان و مقربان الهی ، گاهی به یک جمعی که همه جور افرادی توش هستن نظر لطف می اندازن... و این نظر انداختن به خاطر یکی دو تا افراد پاکی هست که توی اون جمع هستن... یه جورایی این رفتار، فطری انسانها هست... (حالا دوستان نگن سند روایی این حرفت کجاست... این مطلب کلا شخصی هست) ما هم گاهی به یه مجموعه نظر می کنیم به خاطر یکی دو عضو دلربا و با عظمتش...   مثل این شعر که به خاطر یکی دو بیتش که ترجمان حال این روزهای منه همه اش مورد توجه ام قرار گرفته:   غربت تمام عالمه ، وقتی نباشی... این گریه ها خیلی کمه وقتی نباشی...   شبگردی های من دوباره بی هدف شد... راه تمام غصه هام از این طرف شد...   دله دیگه... گاهی ضیغ وجودیش، خویشتنداریش رو ازش میگیره... خودش رو کف دست میگیره و در رنگ رخساره تجلی میکنه... واقعا وقتی نباشی... ما غریبیم... کی گفته شما غریبید؟... غربت شما نسبی هست و غربت ما حقیقی... از اون طرف قربت ما نسبی هست و قربت شما حقیقی...   غریب اگر خودش را به قریب متصل نکنه وای از دلش... وای از غربتش... وای از بی پناهی و آوارگیش...   غربت تمام عالمه ، وقتی نباشی...    متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش بیو تروریسم...ادامه مطلب
ما را در سایت بیو تروریسم دنبال می کنید

برچسب : دل گویه,دل گویه های ناتمام,دل گویه ها, نویسنده : heyranieman40 بازدید : 33 تاريخ : يکشنبه 5 دی 1395 ساعت: 2:35

اعترافات این مفتی وهابی خیلی عجیبه... حتما ببینید این ویدئو رو... از قبل و بعد این ویدئو خبر ندارم... اما چند سال پیش سخنانی از عصام العماد ( محقق وهابی که شیعه شده بود) در تلوزیون خودمون شنیده بودم که خیلی برام جالب بود: میگفت: جوانهای وهابی وقتی حقیقت تشیع  به گوششون میرسه خیلی راحت به شیعه گرایش پیدا میکنن... و میگفت سعودی ها خفقان اطلاعاتی شدیدی در کشور حاکم کردن و اغلب جوونهای وهابی از حقیقت تشیع بی خبر هستن... اعترافات شگفت انگیز شیخ عرعور مفتیِ وهابی در مورد امام حسین این گفته ها به معنای تایید تفکر ضاله وهابیت نیست... بلکه بنده معتقد هستم خیلی از انسانها فقط یک لفظ مثلا از وهابیت یا برخی نحله های انحرافی رو یدک میکشن... اما جان هاشون طلب تعالی و حقایق رو داره... من در مورد عموم وهابیت عقیده دارم خیلی از اونها جهل دارن و اگر حقیقت در محیطی آرام و دوستانه بر اونها عرضه بشه به سمت حقیقت خواهند اومد... اهل سنت که دیگه حسابشون جداست...  باید با عموم اهل تسنن نشست و برخاست داشته باشید تا بفهمید داستان به این وخامت و تیرگی که برخی رسانه های تفرقه افکن نشون میدن نیست... من به عنوان کس بیو تروریسم...ادامه مطلب
ما را در سایت بیو تروریسم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : heyranieman40 بازدید : 33 تاريخ : يکشنبه 5 دی 1395 ساعت: 2:35

زنگ زده بود و از سفر اربعینم پرسید: خب تعریف کن صالح.... چطور دیدی اونجا رو؟... خوب بود؟ گفتم: کمیل،... نمی تونم چیزی بگم... از وقتی برگشتم تا حالا حتی یه جمله نتونستم برای کسی چیزی بگم... گفت: خب یه چیزی بگو... من تا حالا نرفتم... وقتی چیزی نمیگی من چی رو بفهمم؟... زن و بچه ات رو بردی سخت نبود؟... حاضری سال بعد هم ببریشون؟ گفتم: خب یه سختی هایی داره... اما ... ولش کن کمیل.... خودت خوبی؟ گفت: خب برام مهمه اونجا رو چطور دیدی!!! گفتم: خب خیلی شلوغ بود... عراقی ها هم سنگ تموم گذاشتن... آدمای خوبی هستن... خوب پذیرایی میکنن... صفا و صمیمیت خاصی دارن... گرد و غبار اونجا خیلی زیاد بود... هر چی میدیدیم ماشین های ون بود... یه نکته ای توی رانندگیشون توجه ام رو جلب کرد... ماها موقع سبقت اغلب چراغ میدیم اما اونا فقط بوق میزنن... کلا خیلی از بوق ماشینشون استفاده میکنن... (کمیل که از این مزخرفات من حوصله اش سر رفته بود بحث رو عوض کرد... گویی میخواست با تمسخر بهم بگه: از کرامات شیخ ما این است ؛ شیره را خورد و گفت شیرین است.) کمیل نمی دونست من هنوز نتونستم برای خودمم شفاف سازی کنم که اونجا چه خب بیو تروریسم...ادامه مطلب
ما را در سایت بیو تروریسم دنبال می کنید

برچسب : آهنگ شاد,آهنگ جدید,آهنگ تولدت مبارک, نویسنده : heyranieman40 بازدید : 32 تاريخ : يکشنبه 5 دی 1395 ساعت: 2:35

فراخوان داده بودم برای جذب نیرو... یکی از کسانی که بر اساس این فراخوان اومده بود ظهیر بود... بماند چطور شد که پذیرفتمش ... با توجه به ضعف تخصصی و قوت و توانمندی نرم افزاری ای که داشت اما یه راه پیش پاش گذاشتم تا ضعفش رو برطرف کنه و وارد مجموعه ما بشه... بلاخره وارد شد... جوون مذهبی و دغدغه مندی بود... متاهل بود و یه بچه تقریبا هم سن امیرعلی ما هم داشت... اوایل ازش پرسیده بودم چه کتبی میخونی؟ علمای بزرگواری رو نام برد که برخی از اونها اساتید بنده بودن... تعجب کرده بودم که کتاب این بزرگواران رو میخونه... بعد مدتی رو شد براش که من هم سالیانی هست که از کتب این بزرگواران ارتزاق میکنم... ازم خواست کمکش کنم تا متون این عالِم رو بهتر متوجه بشه... یه سری سخنرانی ها رو بهشون پیشنهاد کردم... خودش پیگیر شد و گیر آورد... خیلی مصِر تر از من در حین کار هندزفری توی گوشش بود و گوش میداد... یکی از روزها که تا ساعت هفت شب نگهش داشتم به خاطر حجم کار... اواخر ساعت کاری بود که هندزفری رو از گوشش بیرون آورد و گفت:  میدونی صالح؟! حسرت زمانهای از دست رفته ام رو میخورم... کاش این عطش برای فهم حقایق رو ده سال پ بیو تروریسم...ادامه مطلب
ما را در سایت بیو تروریسم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : heyranieman40 بازدید : 38 تاريخ : يکشنبه 5 دی 1395 ساعت: 2:34

گفتم: بذار یه جور دیگه بگم... حضور قلب یا حفظ حضوری که در موردش حرف میزنیم به چه معناست؟ گفت: گفت منظورت همون علم حضوری هست دیگه؟  گفتم : آره حالا علم حضوری یا خود حضور... هر دو یکیه گفت: خب علم حضوری ، علمی هست که بی واسطه و مستقیم به انسان داده میشه... گفتم: درسته... ولی بذار ملموس ترش کنیم تا سوالم برات عینی تر باشه... یه بار استاد دینانی در برنامه معرفت حضور رو توضیح دادن خیلی توضیح گویایی بود... من همون رو برات میگم:  تو این کیف رو چطور بهش علم پیدا میکنی؟ یا از چه طریق شناخت و راه ارتباطی باهاش داری؟ گفت: خب از شکلش... از جنس پارچه اش... از بافتش... گفتم: و از مفهومش...  کاملا درست گفتی... یعنی بین تو و این کیف ، دیدن تو، لمس کردن تو ، و قوه وهم و خیال تو واسطه هست و برات علم حاصل میکنن نسبت به این کیف... این میشه علم حصولی... یعنی بین تو و کیف ،ادراکات ظاهری تو (حواس و قوه وهم و خیال) واسطه هستن... و برات شناخت حاصل میکنن که میشه علم حصولی... حالا خوب دقت کن... میخوام در مورد حضور بگم...  بین تو....  و اداکات تو ...  میشه حضور... متوجه شدی؟!!! دیدم نگام میکنه...  گفتم: دقت کن.. بیو تروریسم...ادامه مطلب
ما را در سایت بیو تروریسم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : heyranieman40 بازدید : 31 تاريخ : يکشنبه 5 دی 1395 ساعت: 2:34

محمود: سلام صالح من: سلام برادر... محمود: وقت داری؟... میخوام باهات صحبت کنم... من: در حد یه ربع... در خدمتم محمود: نمیدونم از کجا بگم... در جریان هستی با یه دختری توی شاهرود دوست بودم؟ من: نه... چیزی نگفتی محمود: چرا چند بار توی صحبت هامون بهش اشاره کردم... من: به هر حال چیزی یادم نمیاد محمود: اون یه دختر نوزده ساله بود... توی گروه تئاترمون باهاش آشنا شدم... نمیخوام وقتت رو بابت جزئیات این رابطه بگیرم... دختری بود با روابط اجتماعی و آداب معاشرت بسیار قوی... یه شکست عشقی خورده بود... وقتی بیشتر با هم ارتباط گرفتیم از عشق سابقش برام میگفت... درکش میکردم چون خودم هم تجربه اش رو داشتم... خب میدونی دیگه ، من توی شاهرود یه خونه اجاره کردم... گاهی میومد خونه ام... با هم بودیم... میدونی صالح؟!.. بعد سالها داشتم به ازدواج فکر میکردم... همیشه سوالش این بود که چرا عشق سابقش ولش کرد و رفت... گفت و گفت و گفت تا رسید به اینجا که: مدتی بود بهم سر نمیزد... سر سنگین شده بود... ما حتی با هم در مورد بعد ازدواجمون هم صحبت میکردیم... اما یه روز بهم گفت چیزی بین ما نیست... من الان توی یه رابطه ی دیگه هستم. بیو تروریسم...ادامه مطلب
ما را در سایت بیو تروریسم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : heyranieman40 بازدید : 30 تاريخ : يکشنبه 5 دی 1395 ساعت: 2:34

تصور مصائب امام حسین و یارانش حقیست که قوه خیال ما بر گردن ما دارد... و اشک بر واقعه کربلا و اسارت حقیست که چشمان ما بر گردن ما دارند... این بود همه دشتِ قابل بیان من از اربعین... متاسفانه حال تفصیلش رو هم ندارم... الحمدلله بیو تروریسم...ادامه مطلب
ما را در سایت بیو تروریسم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : heyranieman40 بازدید : 49 تاريخ : يکشنبه 5 دی 1395 ساعت: 2:34

حدودا در بیست روز تا یه ماه اخیر بعضی خانمها در نظراتی خصوصی این نقد رو مشترکا به من داشتند که ما جدای از جنسیتمون با خواندن مطالب شما با سوال و احیانا شبهاتی روبرو میشیم... و حق داریم جواب سوالاتمون رو بدونیم... و شرح و تفاصیلی که در نظراتشون حول محور گفتگو و رعایت حدود شرع بین دو نا محرم بود... که حدود رو برای همچین وقتهایی گذاشتن و و نباید به صورت مطلق قطع کرد و ... خب من در جواب این خانمها چی باید بگم؟... من در مطلب " یک مسئله شخصی و یک تغییر روش" عقیده خودم رو هم بیان کردم که برای گفتگو با نامحرم باید ضرورتی وجود داشته باشه... در صورت ضرورت با رعایت حدود شرع بیو تروریسم...ادامه مطلب
ما را در سایت بیو تروریسم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : heyranieman40 بازدید : 27 تاريخ : چهارشنبه 7 مهر 1395 ساعت: 11:14

وقتی به تخم مرغ توجه میکنم میبینم این موجود مبارک دو تولد در مدت حیاتش داره... تولد اول تولد از رحم مادرش هست... وقتی سیر تولد اولش رو گذروند و به شکل تخم وارد عالم طبیعت شد هنوز به حیات حیوانی اش که غایت سیر صعودی اش هست، نرسید و نهایتا در حیات نباتی هست... این تخم مرغ برای اینکه به غایت سیر صعودی خودش که جوجه و مرغ شدن هست برسه باید تولد ثانی ای هم داشته باشه... باید تحت ولایت یک مرغ کُرچ قرار بگیره... در تولد دومش دیگه مرغ های معمولی کاری از دستشون بر نمیاد... وقتی رفت تحت ولایت مرغ کرچ به مرور پرورش پیدا میکنه و حصار محدود و تنگ تخم رو میشکنه و وارد یک دنیای بیو تروریسم...ادامه مطلب
ما را در سایت بیو تروریسم دنبال می کنید

برچسب : تولد ثانی,جشن تولد ثانیه ها,ثانیه تولد, نویسنده : heyranieman40 بازدید : 14 تاريخ : شنبه 3 مهر 1395 ساعت: 12:01